کشکول بیرجندی

شعر و گویش بیرجندی

کشکول بیرجندی

شعر و گویش بیرجندی

رسانه

یک پنجره هست تویِ خانه

جادویی و نام آن  رسانه

ملّی است ولی روال کارش

دستِ همه میدهد بهانه

گفتند نگو ولی خدائیش

میلی است و گاه ظالمانه

این شدکه به سوی ماهواره

ملّت شده کُلّهم روانه


"بنشینم و صبرپیش گیرم"

یا مثل بقیّه دیش گیرم!


افتاده به جانِ شب نشینی

با قرعه کشی و پیش بینی

در دور همی و خندوانه،...

برنامه ی آشپزی و دینی

کردند  بنام  صنعت ما

تبلیغ برای جنس چینی 

با پول پیامک من و تو

شدثروتشان فرا زمینی


"بنشینم و صبرپیش گیرم"

یا مثل بقیّه  دیش گیرم!


اخبار اگر کمی دروغ است

این قابله قابلِ وثوق است؟!

هرجا که سکوت حکم فرماست

از منظر و دید او  شلوغ است

برعکس، اگر شلوغ باشد

 با رأی خواص کم فروغ است

ما را چه به نقد این عزیزان

وقتی که جواب نقد "بوق" است


"بنشینم و صبرپیش گیرم"

یا مثل بقیّه دیش گیرم!


سالی دو سه بار پخش "مختار"

انگار تعمّدی  است  در کار!

با دیدن جنگ و خون و شمشیر

بیخود نشدیم مثل کفتار

اینجا  احدی به فکرما نیست

ما را ببرد کسی میانمار

شاید برسد به داد ما هم

سیما و شویم  شرحِ اخبار


سعدی؛ تو بمان و صبر، من هم...

رفتم  چو بقیّه  دیش  گیرم


"محمدحسین بهدانی"


بیغوله


بس که بازار کساد است دراین بیغوله


دزد و درمانده زیاد است در این بیغوله


باد هم صاحب حزب است و این یعنی که..


باد هم اهل فساد است در این بیغوله


بی خبر هر پسری از پدر و بر عکسش


نکند روز معاد است در این بیغوله!؟


درصفِ جنگ که نه گر که نکاحی باشد!


پیر هم اهل جهاد است در این بیغوله


 بابت امر به معروف خیالم تخت است


چونکه دارای ستاد است در این بیغوله


توی هر خانه دو دیوار پُر از مدرک هست


پس نگو قحط سواد است در این بیغوله


قلمی نیست که از درد بگوید شعری..


مرگ بر هرچه مداد است دراین بیغوله


سوختم از غم این قوم ولی می خندم


خنده ام مثل پماد است در این بیغوله


گزمه ها زود بگیرید منِ مجرم را 


یک نفر مانده که شاد است در این بیغوله


"محمد حسین بهدانی"


عید

عید یعنی بهارِ شیرینی

خوردنِ آنچه مُفت می بینی

گفتنِ جمله هایِ تکراری

دیدنِ چهره هایِ تزئینی

بوسه هایِ دروغ و مصلحتی

با لبانی جلوتر از بینی!

پُزعالیِ «لاکچری» بودن

البته با وسایلِ چینی

بی خیالِ گرسنه هایِ محل

گرچه دیگر نمانده مسکینی!...

با سهام عدالتِ دولت...

شده برچیده فقر،تضمینی

البته سالها ست دولتِ مان

ظاهراُ در کمالِ خوش بینی...

بابت حلِّ مشکلِ مردم

هست دنبالِ مرغ آمینی

جایِ تأثیر بر سیاستِ مان

شد سیاسی مسائل دینی

اختلاس و فساد و فحشا هم

شده جزو امورِ بالینی

طنز بود از نخست این شعرو

تلخ شد بیت هایِ پائینی

درد وقتی رسیده تا ذوقت

میشود شعر طنز،آیینی

«محمد حسین بهدانی»

@kashkoletanzekolahfarangi



عاقبت طنّازی

هرچند که پیرم وَ کمی اهل رژیمم


یا اینکه به تعبیر شما، نسل قدیمم


تنها به« تمنّای وصال تو یگانه»...


چندی است که در کویِ تلگرام مقیمم


حاجت به اذیّت شدنِ باد صبا نیست


سرمست به یک بازدم از سویِ نسیمم


وقتی به ملاطم نمک افزود ! خداوند


شعرم شکرستان شد و لبخند ندیمم


طنزم چو دوا می کند از جامعه دردی


پس بنده بلانسبت خیّام حکیمم


امّا صله ای بابت این کار ندیدم


نقّاد شدن کرده جدا از زر و سیمم


البته بجز نفت که گم شد دکلش هم


از هرچه خسارت به وطن خورده سهیمم


حتّی قلم و دفترِ صدپاره یِ شعرم


باچشمِ خودش دیده که از بیخ یتیمم


دستم به دعا سوی خداوند دراز است


پایم شده دولّا که شود قدّ گلیمم


روزی زخدا می طلبم اغلب و داده


امّا عملاً بنده ی شیطان رجیمم


از اینکه ردیفم شده محذوف چه باکم


تا وزن درست است از این عیب چه بیمم!


«محمدحسین بهدانی»



@kashkoletanzekolahfarangi